309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی..

ساخت وبلاگ
وارد کافه شدم..پشت درختچه ای که وسط کافه بود ایستادم و یواشکی اطراف رو دید زدم! دیدم اونم اومده! سر جای همیشگیش نشسته بود. پشت میز کنار پنجره.  با لباسهای همیشگی! خیلی وقت بود ندیده بودمش.. نمیدونستم برم جلو یا نه! یه روزنامه دستش بود و گرم خوندن بود. یه فنجون هم دستش بود و هر از گاهی هورت میکشید. مثل همیشه داغ.. مثل همیشه چای..!! راستی چرا یه نفر که وضع توپی داره و توی یه کافه شیک قرار میذاره و کلی گزینه واسه خوردن داره، باید همش چای سفارش بده؟!!!..یا اینکه همش یه مدل لباس بپوشه؟ ادامه مطلب 309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.....ادامه مطلب
ما را در سایت 309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cghalamdusha بازدید : 20 تاريخ : پنجشنبه 3 تير 1400 ساعت: 1:11

صندلی رو کشیدم عقب و نشستم. این بار نه روزنامه دستش بود نه فنجون چای جلوش بود!

به شوخی گفتم: چی شده این دفه چاییتو تموم کردی؟

خندید و گفت: این دفه منتظر موندم تو بیای بعد سفارش بدم.. بفرما.. این منو..

ادامه مطلب
309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.....
ما را در سایت 309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cghalamdusha بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 3 تير 1400 ساعت: 1:11

- خواهش میکنم اینجوری نگام نکن.. خودم میدونم چیکار کردم!..  دوس داشتم با یکی حرف بزنم.. از سر شب تو فکرت بودم ولی نمیدونم چرا یهو یه نفر دیگه رو انتخاب کردم واسه حرف زدن!.. نمیدونم چی شد یهو از ذهنم پریدی!

 

- آهان..

سرم رو از خجالت انداختم پایین!.. واقعا چه کاری بود من کردم!؟

ادامه مطلب
309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.....
ما را در سایت 309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cghalamdusha بازدید : 12 تاريخ : پنجشنبه 3 تير 1400 ساعت: 1:11

- چرا اینقدر پکری؟

چیزی شده؟

نبینم غمگین باشی...

روبروی من نشسته بود پشت میز. همینجور که دستاشو دور فنجون چاییش  که بخار ازش بیرون میزد حلقه کرده بود این سوالا رو ازم میپرسید. 

ادامه مطلب
309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.....
ما را در سایت 309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cghalamdusha بازدید : 66 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 16:54

- به چی فکر میکنی؟.. خیلی ساکتی!.. نمیخوای چیزی بگی؟

10 دقیقه بود دستمو زده بودم زیر چونم و به یه جا خیره شده بودم و فکر میکردم.  درست همون کافه ی قبلی. پشت همون میز.. کنار همون پنجره قشنگ.

اونم اندازه 10 دقیقه به سکوتم گوش کرد!

- یعنی تو نمیدونی به چی فکر میکنم؟

هیچی نگفت. سرش رو انداخت پایین و خندید.

ادامه مطلب
309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.....
ما را در سایت 309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cghalamdusha بازدید : 66 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 16:54

 

چهارشنبه ...

 بدجور دلم هوای بهراد رو کرده بود. از وقتی کلاسشو انداخته بود پنجشنبه صبح، من دیگه ندیدمش.

قبلا عصر پنجشنبه سر کلاس میومد ولی برنامه ش تغییر کرد.

اینقدر امروز دلتنگش شده بودم که قصد کردم فردا صبح برم آموزشگاه تا بتونم ببینمش. چند هفته ای میشه ندیدمش.

ادامه مطلب
309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.....
ما را در سایت 309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cghalamdusha بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 20 بهمن 1398 ساعت: 20:11

جلسه ی سومیه که با خواهرم میرفتم کلاس سوارکاری. اون میره تمرین میکنه و منم یه گوشه ی دنج  میشینم و نقاشی میکنم. امروز یکی از کارایی که تازه شروع کرده بودم رو برده بودم. هم نقاشی میکردم هم نگاهی به اطر 309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.....ادامه مطلب
ما را در سایت 309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cghalamdusha بازدید : 37 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 9:01

نمیدونم از چه موقع شروع شد... اما هر وقت خواب می بینم توی نیمی از خوابهام یا در حال فرارم.. یا میخوان منو بکشن.. یا من میخوام یکی رو بکشم..!! خیلی وقته از این خوابها میبینم. خواهرم چند روز پیش گفت کتا 309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.....ادامه مطلب
ما را در سایت 309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cghalamdusha بازدید : 50 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 9:01

باید منظره سیاه قلمم رو درست کنم.

بکگراند کار خودکارم رو تموم کنم.

اون یکی کار خودکارم رو تموم کنم.

یه طرح جدید بکشم.

آلبومم رو اتیکت بزنم.

همه نقاشیارو بذارم توی آلبوم ( اگه چیزی رو گم نکرده باشم).

دیگه یادم نمیاد چی مونده...

اگه کسی برنامه امروز عصرمو به هم نزنه، عصر شلوغی دارم.

309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.....
ما را در سایت 309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cghalamdusha بازدید : 78 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 9:01

دوباره شروع کردم به خوندن کتاباش..

چقدر حالم خوبه وقتی هری پاتر رو میخونم!

مخصوصا جلد 1 تا 6....

حس میکنم پرت میشم توی ماجراهاش!

کاش واقعا پرت میشدم....

309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.....
ما را در سایت 309.. در بهبوهه ی نمایشگاه نقاشی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cghalamdusha بازدید : 61 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 9:01